آماده میشم بخوابم، عینکم رو از روی چشمام برمیدارم، با دوتا دست چشمامو نوازش میکنم. نگاه میکنم به عینکی که میزارم داخل قاب، لبخند میزنم، بعضی وقتها همین عینک وجه تمایز من با بقیه بوده؛ آهان همون دختر عینکی رو میگی؟! همیشه یه نشونه هایی هست برا تفکیک آدما از هم. قد، رنگ چشم، رشته تحصیلی، شغل و موقعیت اجتماعی و هزارتا مشخصه دیگه. از یه جایی به بعد همه چیز تغییر میکنه، اینکه همون دختر عینکی، اون دختر چشم رنگی، بابا اون دختر قدبلنده یا دختری که کف دست چپش خال داره خطابت کنند برات فقط مشخصه است و لبخند برای این شناخت کافی است، از یه جایی به بعد دلت برای تفاوت های مهمتر پَر میزند، از همون هایی که یکی بخاطر داشتنت خودش رو محبوب ترین مخلوق خدا میدونه.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها