"بسم الله الرحمن الرحیم"

اسفند ماه هرسال مامان و بابا سر اینکه روییدن بنفشه رو به من مژده بدن رقابت میکنن، ساعت حدودای ده و نیم صبح پدر بدون اینکه در بزنه وارد اتاق میشه و دوتا دستش رو میذاره رو چشمای پُف کرده و خابالو من:

_ بابا اصولا وقتی آدم بیداره این کار رو میکننا

+ خب من میدونم خواب تو سَبُکه

_ نمیخوای دستت رو برداری چشامو باز کنم؟!

+ نه! میخوام یه چیزی بهت بگم، خودت جیغ میزنی و میپری هوا دستام میرن کنار

_ جانم بابا؟!

+ مژده ای دل که . مژده ای دل که چی؟!

_ مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید؟! 

+ مژده ای دل که بوی بنفشه روییده ای می آید.

چیدن بنفشه هام یکی از معدود کارهای تکراری هر سالمه که هیچ وقت لذتش برام کم رنگ نمیشه، لبخند بنفشه هام همیشه برام یادآور روی خوش زندگیه. تجربه ثابت کرده اگه من نباشم این بنفشه ها اینقدر سریع و بیصدا میان و میرن که هیچکس حتی نمیبینتشون.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها